اعلمی: آقای پدرام از کاربران انتظار داشتیم که اصول گفتگوی علمی را رعایت کرده و نرخ ما را که در بند الف مندرج است ،نشکنند! یعنی قرار است که شما فرض کنید با فردی بی دین در حال گفتگو هستید لذا براهین و ادله شما هم بجای آنکه معطوف به مغلطه و سفسطه و مجادله شود باید بنحوی باشد که فرد لامذهب را اقناع کنید. در این صورت وجود آیاتی نظیر 'یدالله فوق ایدیهم' و " وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَی" در قران و مقایسه آن با "اللهم انی اسئلک بشعراتک التی تتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی..." نه تنها مصداق قیاس مع الفارق است بلکه به هیچوجه توجیه کننده و توضیح دهنده کلام نامانوس بهاء الله نیست.
از آنجا که یقین دارم تنها حربه شما برای گریز از ایرادات و شبهات مطرح شده در مورد بهائیت ،جبهه گرفتن در پناه دین و آموزه های اسلامی و روی آوردن به جدل و شبیه سازی است لازم است چند نکته را توضیح دهم:
نکته اول- اگر منطق تعیین شده در بند الف یادداشت توسط کاربران رعایت نشود برای اجتناب از کشدار شدن مباحث هیچ الزامی به انتشار نظرات ارائه شده نیست و امیدوارم باعث آزردگی خاطر عزیزان نشود. با این وصف اگر دوستان مایل به نقد و بررسی افکار و عقاید مسلمانان باشند می توانند پیشنهاد پست جدیدی با همین عنوان را ارائه نمایند تا به آن عمل شود.
نکته دوم- اگر دقت کرده باشید من در مقام رد مشورت نیستم اما مشورت را بطور مطلق ساطع حقیقت نمی دانم بلکه می تواند یکی از راه های رسیدن به حقیقت و مقدمه انتخاب باشد چنانکه فرموده است: "فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسن" ،بدون تردید یکی از روش های استماع قول دیگران معطوف به مشورت کردن است.
نکته سوم- در ماجرای صلح حدیبیه هنگامیکه احتمال درگیری و جنگ میان مسلمانان و کفّاار قوت گرفت بجز یک نفر بقیه آمدند و با پیامبر اکرم (ص) بیعت کردند. آیه 10 سوره فتح در این باره میفرماید:
ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم (بیعت با تو به منزله بیعت با خداست و دست خدا بالای دست آنهاست)
علت بکارگیری چنین تشبیهی هم این است که بیعت کنندگان با پیامبر دستشان را پایین میگرفتند و دست آنها همیشه پائینتر از دست پیغمبر بود و در واقع عبارت "یدالله" در این آیه ناظر به قدرت و توانایی خدا است.
و آیه " وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَی" علت پیروزی در همان غزوه مورد اشاره شما را ناشی از انطباق اراده الهی با فعل و اراده پیامبر (تیراندازی به سوی دشمن) بیان می کند. بکارگیری چنین استعاره هائی هم در زبان فارسی و هم در عربی رایج است و قران نیز بزبان قومش نازل شده است .
اما با وجود اینکه دعوی بهاء الله از ایران و توسط یک ایرانی و بزبان عربی صورت گرفته است ،حتی اگر واژه های غرریب و نامانوس بکار رفته در "اللهم انی اسئلک بشعراتک التی تتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی..."(خدایا ترا به موهائی که بر صورتت می جنبد قسمت می دهم...) را تشبیه و استعاره نیز فرض کنیم شخصا هیچگونه انس و سنخیتی میان تشبیه بکار رفته با فرهنگ و ادبیات ایرانی و عربی نمی بینم و شان نزولی نیز بر آن متصور نیست الاّ همان شائبه ای که وجود دارد یعنی مقصود بهاء الله از بیان چنین عبارتی توصیف خودش بوده است، مگر اینکه توضیح قانع کننده ای ارائه شود.
نکته چهارم-جالب است که برای اولین بار یکی از پیروان بهائیت "شق القمر" و"زنده کردن مردگان" را هم به بهاء الله نسبت داد. ایکاش این نظریه را هرچه زودتر به ثبت برسانید تا مشمول ضوابط کپی رایت شود! فقط پیش از آنمرحمت فرموده و اسناد و مدارک این ادعا را به رویت ما هم برسانید.
از آنجا که یقین دارم تنها حربه شما برای گریز از ایرادات و شبهات مطرح شده در مورد بهائیت ،جبهه گرفتن در پناه دین و آموزه های اسلامی و روی آوردن به جدل و شبیه سازی است لازم است چند نکته را توضیح دهم:
نکته اول- اگر منطق تعیین شده در بند الف یادداشت توسط کاربران رعایت نشود برای اجتناب از کشدار شدن مباحث هیچ الزامی به انتشار نظرات ارائه شده نیست و امیدوارم باعث آزردگی خاطر عزیزان نشود. با این وصف اگر دوستان مایل به نقد و بررسی افکار و عقاید مسلمانان باشند می توانند پیشنهاد پست جدیدی با همین عنوان را ارائه نمایند تا به آن عمل شود.
نکته دوم- اگر دقت کرده باشید من در مقام رد مشورت نیستم اما مشورت را بطور مطلق ساطع حقیقت نمی دانم بلکه می تواند یکی از راه های رسیدن به حقیقت و مقدمه انتخاب باشد چنانکه فرموده است: "فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسن" ،بدون تردید یکی از روش های استماع قول دیگران معطوف به مشورت کردن است.
نکته سوم- در ماجرای صلح حدیبیه هنگامیکه احتمال درگیری و جنگ میان مسلمانان و کفّاار قوت گرفت بجز یک نفر بقیه آمدند و با پیامبر اکرم (ص) بیعت کردند. آیه 10 سوره فتح در این باره میفرماید:
ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم (بیعت با تو به منزله بیعت با خداست و دست خدا بالای دست آنهاست)
علت بکارگیری چنین تشبیهی هم این است که بیعت کنندگان با پیامبر دستشان را پایین میگرفتند و دست آنها همیشه پائینتر از دست پیغمبر بود و در واقع عبارت "یدالله" در این آیه ناظر به قدرت و توانایی خدا است.
و آیه " وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَی" علت پیروزی در همان غزوه مورد اشاره شما را ناشی از انطباق اراده الهی با فعل و اراده پیامبر (تیراندازی به سوی دشمن) بیان می کند. بکارگیری چنین استعاره هائی هم در زبان فارسی و هم در عربی رایج است و قران نیز بزبان قومش نازل شده است .
اما با وجود اینکه دعوی بهاء الله از ایران و توسط یک ایرانی و بزبان عربی صورت گرفته است ،حتی اگر واژه های غرریب و نامانوس بکار رفته در "اللهم انی اسئلک بشعراتک التی تتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی..."(خدایا ترا به موهائی که بر صورتت می جنبد قسمت می دهم...) را تشبیه و استعاره نیز فرض کنیم شخصا هیچگونه انس و سنخیتی میان تشبیه بکار رفته با فرهنگ و ادبیات ایرانی و عربی نمی بینم و شان نزولی نیز بر آن متصور نیست الاّ همان شائبه ای که وجود دارد یعنی مقصود بهاء الله از بیان چنین عبارتی توصیف خودش بوده است، مگر اینکه توضیح قانع کننده ای ارائه شود.
نکته چهارم-جالب است که برای اولین بار یکی از پیروان بهائیت "شق القمر" و"زنده کردن مردگان" را هم به بهاء الله نسبت داد. ایکاش این نظریه را هرچه زودتر به ثبت برسانید تا مشمول ضوابط کپی رایت شود! فقط پیش از آنمرحمت فرموده و اسناد و مدارک این ادعا را به رویت ما هم برسانید.
۳ نظر:
سوال من در مورد شق القمر اینست که چرا در هیچ کتابی از این واقعه تاریخی ذکری به میان نیامد. چرا هیچکس غیر از مسلمانان نه چنین چیزی دیده و یا شنیده است.
نکند که نمایش در مکان سر پوشیده بود!
از طرف دیگر اگر این نمایش شق القمر بوقوع هم پیوسته باشد، تنها نتیجه عقلانی یک ناظر خوشباور آن می تواند باشد که شخص انجام دهنده از یک نیروی ماواءالطبیعی بهره مند است.
سوال من اینست که ما از کجا بفهمیم که این نیروی از یک منبع خیر سرچشمه می گیرد و باعث ویرانی نمی شود. در خود عمل شق القمر، اگر باعث جذر و مد شدید و آسیب و خسارت فراوان نگردد، هیچ خیری که متصور نیست.
شاهین نکته جالبی را در مورد معجزه موسی و تبدیل عصا به اژدها می گوید. فرض کنید که در داستان موسی و ساحران عصای موسی به اذن خدا تبدیل به اژدها شد. تبدیل شدن ریسمان ساحران به مار چگونه توجیه می شود؟ بین کاری که موسی کرد و کاری که ساحران کردند تفاوت ماهوی وجود ندارد، حد اکثر آنکه مار موسی بزرگتر بود و مارهای دیگر را خورد. پس موسی ساحر برجسته تری است نه پیامبر
ارسال یک نظر