جناب اعلمی،
جنابعالی کاربران را دعوت به مختصر نویسی میفرمائید -که بنده هم با آن موافقم- ولی گویا مختصر نویسی حقیر موجب برداشتهائی گردید که خلاف نظر بنده بود.
نخست باید عرض کنم که بنده به هیج وجه قصد خرده گیری از اسلام را نداشته ام و هدف به هیچ وجه من الوجوه این نبوده که بگویم که اگر شما این ایرادات را به دیانت بهائی وارد می دانید، مشابه آن به اسلام هم وارد است. بلکه مقصود این بوده است برای شما که با اسلام آشنائی دارید "سنت الهی" را یادآور شوم. (متوجه هستم که با نقش بی دین برای خود اختیار کردن سعی دارید بیطرفی خود را حفظ نمائید ولی تکیه سخن بر این است که با اسلام و "سنت الهیه" منعکس در اسلام آشنا هستید ) در تمام ظهورات مظاهر الهیه مشابهات بسیاری به چشم میخورد، هر چند که هر ظهوری در بستر مکانی و زمانی کاملا متفاوتی نسبت به ظهورات دیگر صورت گرفته است. کلام حق و تشبیهات و استعارات به کار رفته در کتب الهی همسانیهای بسیار دارند. (گو اینکه در نظر شما استفاده از دست و چشم در تشبیه بسیار معقول و متین ولی استفاده از گیسوان بسیار ناوارد است)
دوم آنکه راجع به معجزه سخنی گفتم که گویا ایجازش بیش از اندازه بود. همانطور که یادآور شده اید صحبت بر سر آن است که چه براهینی میتوان ارائه کرد که مورد قبول بی دینان واقع گردد. عده ای از بیدینان درکشان از اثبات حقانیت مظاهر ظهور چنین است که باید از ایشان اموراتی خارق طبیعت و قوانین فیزیک صادر شود تا حقانیت خود را به اثبات برسانند. کما اینکه برخی بر این باورند که حضرت محمد "شق القمر" کرد، و در جواب این سئوال که چرا چنین چیزی در هیچ تاریخی ثبت نشده است در میمانند و با چنین خرافاتی مردم اهل خرد را از دین فراری میدهند. اگر هم ذکر شق القمر در حق حضرت محمد شده است یقین است که معنی ظاهری آن مراد نبوده، کما اینکه وقتی سخن از آفرینش در شش روز میشود مقصودی ورای این تعبیرات ظاهری - که سخت دست و پاگیر هم شده است - مورد نظر بوده و آن اشاره به دور پیامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد است. منظور از ذکر "شق القمر" این بود که چنین خوارق قوانین طبیعی از قبیل شتر زنده از دل کوه خارج کردن، اگر هم حجت باشد برای حاضرین است و نه غایبن. پس اگر این مخاطبین ما که پایبند به دینی نیستند به دنبال چنین روایاتی هستند به اعتقاد بنده میزانشان سخت نامیزان است، چه که تمام گفتار بر اساس روایات خواهد بود و تشخیص صحت آن نا ممکن و هیچگاه به نتیجه ای نخواهد رسید. باری، قصور از بنده بود که گمان بردم با ذکر عبارت "شق القمر" تمام این استدلال در ذهن شکل خواهد گرفت.
سوم آنکه در باب زنده کردن مردگان عرض شد:
"معجزه دیگر ایشان (حضرت بهاالله) زنده کردن مردگان به همان معنی که مسیح (ع) میکرد میباشد، و منظور از این فقره در مفاوضات عبدالبها آمده است و شما هم آشنا با آثار دیانت بهائی". بر این گمان بودم که یا با مرجعی که ذکر شد آشنا هستید و یا بدان مراجعه میکنید، قبل از اینکه بخواهید این سخن را دستاویزی بگردانید برای تحقیرو به سخره گرفتن بنده: " ایکاش این نظریه را هرچه زودتر به ثبت برسانید تا مشمول ضوابط کپی رایت شود! فقط پیش از آنمرحمت فرموده و اسناد و مدارک این ادعا را به رویت ما هم برسانید."
در صفحه هفتاد و نه مفاوضات آمده است: " لهذا اگر در کتب مقدّسه ذکر احيای امواتست مقصد اينست که بحيات ابديّه موفّق شدند و يا آنکه کور بود بينا شد مقصد از اين بينائی بصيرت حقيقيّه است و يا آنکه کر بود شنوا شد مقصد آنکه گوش روحانی يافت و بسمع ملکوتی موفّق گشت و اين بنصّ انجيل ثابت شده که حضرت مسيح ميفرمايد که اينها مثل آنانند که اشعيا گفته اينها چشم دارند امّا نبينند گوش دارند لکن نشنوند و من آنها را شفا دهم".
وبه این معنی - که اگر مذکور است جسم مرده زنده شد مقصد اينست که حیات روحانی یافت و به زندگی روحانی سرمدی فائز شد- نه تنها حضرت مسیح بلکه تمام مظاهر ظهور الهی مردگان را زنده نمودند.
چهارم- آنچه "فرد لامذهب" را بکار آید احتجاج بر پایه تاثیر پیامبران در ترقی و تربیت نوع انسان و ایجاد مدنیتی بی بدیل توسط ایشان است.
بجهت نمونه در حقانیت حضرت موسی : " همچنين شخصی يک ملّت عظيمه ای را از قيد اسارت خلاص کرد و اقناع نمود و از مصر برون آورد و بارض مقدّسه رساند و آن ملّت در نهايت ذلّت بودند بنهايت عزّت رسيدند اسير بودند آزاد گشتند جاهلترين اقوام بودند عالمترين اقوام شدند از تأسيساتش بدرجه ای رسيدند که بين جميع ملل مفتخر شدند صيتشان بآفاق رسيد کار بجائی کشيد که امم مجاوره اگر ميخواستند کسی را ستايش کنند ميگفتند يقيناً اين اسرائيليست." (مفاوضات ص 11)
ودر باب تاثیر شریعت اسلام بر قبائل متوحشه عرب:
" جمّ غفيری از امم شرقيّه هزار و سيصد سال در ظلّ شريعت محمّديّه تربيت و در قرون وسطی که اهالی اروپا در نهايت درجه توحّش بودند قوم عرب در علوم و صنايع و رياضيّات و مدنيّت و سياست و سائر فنون بر سائر ملل عالم تفوّق داشتند . محرّک و مربّی قبائل بادية العرب و مؤسّس مدنيّت کمالات انسانيّه در ميان آن طوائف مختلفه يک شخص امّی يعنی حضرت محمّد بود . آيا اين شخص محترم مربّی کلّ بود يا نه ؟" (مفاوضات ص 19)
حضرت بها الله در زمانی که ممالک ايران در ظلمت و نادانی مستغرق و در نهايت تعصّب جاهلانه مستهلک بود ظهور نمودند و در حالی که در سجن و تبعید بودند امر را خود را تاسیس نمودند. دیانت بهائی بیش از پنج میلیون پیرو دارد که در بیش از دویست کشور و اقلیم (territory) عالم ساکن هستند. اولیای امور در بسیاری از ممالک عالم – که فارغ از تعصبات و توهماتی که دامنگیر اولیای امور در ایران بوده و هست میباشند- تعالیم و آموزه های دیانت بهائی را به کار گرفته اند و نسبت به شارع این تعالیم قدردان و شاکر هستند. فی المثل در سال 1992 میلادی در سالروز وفات حضرت بهاءالله در مجلس برزیل جلسهای رسمی برگذار شد و از مقام حضرت بهاالله و تعالیمی که برای اهل عالم آورده اند تجلیل گردید. سخنگوی مجلس و نمایندگان احزاب در بیانات خود یکی بعد از دیگری مقام آن حضرت راستودند.
از بذل عنایتتان متشکرم،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر